بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
باز هم بعد مدتی برگشتیم.
امیدواریم که انشاالله از این به بعد بتونیم بیشتر در عرصه جنگ نرم خدمت کنیم.
در ضمن انتشار مطالب این سایت بدونه ذکر منبع جایز نیست و حرام است.
دوستان اگر مایل به تبادل لینک و لوگو بودند اطلاع دهند.
یاعلی
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
شاه و رهبر هر دو دارای جایگاه خاصی در بین مردم هستند. هر دو دارای قدرت هستند. اما یکی با زور و پول و ثروت صاحب قدرت می شود ولی دیگری با مهربانی و ساده زیستی و با جای گرفتن در دل مردم کشورش صاحب قدرت می شود.
در تصویر، شاه مظلومی که همانند خیلی از مردم کشورش زندگی ساده و بدور از تجملات دارد را مشاهده می نمایید که از هول و دلسوزی برای رسیدگی به امور رعیت یادش می رود کفش هایش را بر روی قالی مندرس مرد روستایی که روی آن نماز می خواند بیاورد.
و مرد و فرزند رعیت را می ببینید که از شدت خوشحالی بهت زده نشده اند که هیچ حتی در آغوش شاه جای گرفته اند و شاه دست نوازشی بر سر آنان می کشد. آری این است سلطنت شاهی که دل دل مردمانش جای دارد.
و در همان تصویر, رهبری که در کمال قدرت و اختیار عکس مردم کشورش زندگی پر زرق و برقی دارد را مشاهده می نمایید که گویی مردم از وی هراس دارند تا جایی که حتی اعضای خانواده رعیت نزدیک وی نمی شوند و در کمال بهت زدگی به وی نگاه می کنند که او در اینجا چه می خواهد؟؟؟
سید احمد خمینی(ره): در اینجا بر خود واجب می دانم که این را شهادت بدهم که زندگی داخلی حضرت آیت الله خامنه ای بسیار ساده است نه از باب این که رهبر عزیز انقلابمان به این حرف ها نیاز داشته باشند ، بلکه وظیفه خود می دانم تا این مهم را به مردم انقلابی ایران بگویم. من از داخل منزل ایشان مطلعم ، در منزل ایشان بیش از یک نوع غذا بر سر سفره ندارند ، خانواده ایشان روی موکت زندگی می کنن ، روزی منزل ایشان رفتم یک فرش مندرس آنجا بود که از زبری آن به موکت پناه بردم.
پ,ن: و اینگونه است که در 26 دی سال 57 رعیت شاهی که هرگز آنان را نشناخت را از کشور بیرون کردن و دو رهبری که در دل هایشان حکومت می کرد را به نوبت در قلب خود جای دادند...
آقای صادق شیرازی، من دو دوستانم که از اهل سنت هستند سالیان سال است در کنار یکدیگر با وحدت و همدلی و همزیستی زندگی می کنیم و امروز که دنیای اسلام به دست داعشی های کافر که کارشان تفرقه در دین است به خطر افتاده باهم یکصدا شده ایم و حاضریم جانمان را فدای اسلام کنیم.
اما آیا شما و یاسرالحبیب و حسن اللهیاری که دستتان به همکاری با انگلیس به خون هزاران مسلمان آغشته است و در خانه های نرم و گرم و امن خود نشته اید و مواجبتان را از ملکه الیزابت ماهیانه دریافت می نمایید حاضرید در قبال حرف هایی که می زنید و باعث نفاق در جهان اسلام شده اید به مبارزه با داعش بروید؟
و شما ای مردم اگر مانده اید میان سید القائد و سید صادق نگاهی به سردارانشان بیندازید چراکه سردار سید صادق، یاسر الحبیب ای است که ساکن روستایی آرام در حومه لندن است و سردار سید القائد، قاسم سلیمانی است که سایه اش در عراق و سوریه و لبنان دخل از تکفیریان ضد اسلام و انسانیت در آورده...
و تو ای آخوندانگلیسی بدان که امام صادق علیه السلام با علم امامت خود چنین روز دنیای اسلام را مشاهده می کردند که فرمودند :
به عیادت مریض های اهل تسنن بروید، امانت آنها را ادا کنید، به نفع آنان در دادگاه شهادت دهید، در تشییع جنازه مردگانآنها حضور پیدا کنید، در مساجد آنها نماز بگذارید، تا بگویند که فلانی جعفری است بگویند فلانی شیعی است که این گونه عمل می کند و این من را خوشنود میسازد.
کسی که به همراه برادران اهل تسنن در صف اول نماز جماعت شرکت کند مانند کسی است که پشت سر رسول خدا صلی الله علیه وآله نماز خوانده و به او اقتدا کرده باشد. (کافی ج2 کتاب العشره حدیث 5 . تحف العقول ص488 . کافی ج3 ص380)
پ,ن: شما نیز با دعوت از آخوند های انگلیسی آنان را دعوت کنید تا برای اثبات حرف های خود به مبارزه با داعش بروند، خواهید دید چگونه از ترس مهر سکوت بر لب هایشان خواهد خورد.
سلام آقا جان. تمام احساسم را در کاسه ای پر از اشک برایت آورده ام. بنگر اینجا دلی روشن می شود به نور آسمانی که هر روز اذن دخول خورشیدش را از شمس الشموس خراسان می طلبد...
هوای تو هوای تازه ای نیست آقاجان، ما عمریست هوایی توایم و تو برایمان از همه آشناتری. آشناتر از آنکه بغض هایمان را در کنار درب طلایت می شکنیم و های های ...
و تو مرا به میهمانی نگاه های عاشقانه شکسته در میان آینه های آستانت می خوانی و من کفش ها را در سرزمین مقدس تو بر دست می گیرم و دلم را راهی نگاهت می کنم رضا جان...
و چه زلال بود اشک های جوانی پر از گناه و پدری دل شکسته و شانه هایی که می لرزید در کنار حق حق پیرمردی که از کودکی بغض دیدن حرمت را در صندوقچه دلش پنهان کرده بود...
بگذار برگردیم اول سطر... سلام آقاجان. باز منم. همان که از غربت زمانه خسته و از دنیا بریده است. همان که عمریست راه گمشده اش را در حرم تو پیدا می کند. همانکه دیوار های آستانت او را ازروی اشک هایش می شناسند. اینبار دل شکسته ام چند؟
پ,ن : برای دریافت ترانه زیبای بغض با صدای مهدی احمدوند به ادامه مطلب مراجعه نمایید.
چه فرقیمی کند در روضه شهادت باشی یا در میان خانواده ات؟
وقتی کودکی منتـظر محبــت توست.
امــا فرق می کند در جایی باشی که خواست اهل بیت است
و موجب خوشنودی خانواده ات...
متنفر هستم از افرادی که مدام می خواهند دین و آیین های مذهبی مارا در مقابل سنت های باستانی ایران قرار بدهند و دانسته یا ندانسته کاری کنند تا مردم از دین و مذهب ما زده بشن.
یلدا از لحاظ دینی نیز مورد تایید قرآن و اهل بیت است چراکه یکی از اهداف بزرگ این شب صله رحم است که ثواب بسیاری از آن یاد شده است تاجایی که رسول خدا(ص) فرمودند:
«به حاضر و غایب امتم و به کسانی که در پشت مردان و رحم زنان هستند (آنهایی که هنوز به دنیا نیامده اند) تا روز قیامت سفارش می کنم که صله رحم را به جا آورند، اگر چه راهشان به سوی هم دیگر یک سال فاصله داشته باشد؛ زیرا صله رحم از دین است.» اصول کافی، ج۲، ص۱۵۱.
اما حالا که یلدای امسال مواجه شده با شب شام غریبان رسول اکرم (ص) و امام حسن (ع) میتونیم کاری کنیم که ثواب بیشتری از این شب ببریم و موجب خوشنودی اهل بیت هم بشیم. مثل رفتن به شیرخوارگاه ها و سرکشی از یتیمان. حتی اگر نمیتونیم اونجا حضور داشته باشیم به نیابت از خانواده هزینه ای که میخواد صرف خرید بعضی از اجناس سفره شب یلدا بشه رو هدیه کنیم به این اماکن.
یادمان باشد چهره دین را با بعضی از برخورد های افراطی تخریب نکنیم...
خسته و کوفته از راه رسید و در خونه رو باز کرد به امید اینکه خانمش با روی خوش به استقبال بیاد و بهش خداقوت بگه تا خستگیش گرفته بشه. اما خبری از خانمش نبود.
باز هم با دختر همسایه رفته بود بیرون. فشار روحی بدی بهش وارد شد و خستگی توی جسم و روحش موند. چند دقیقه بعد خانمش با چهره ای بزک کرده و لباس های تنگ در خونه رو باز کرد.
بجای روی خوش و چهره ایی آرامش بخش، برای شوهرش بوی عرق و خستگی و کلافگی به جا مونده از پوشیدن لباس های تنگ رو هدیه آورده بود.
مرد خونه وقتی دید همسرش مثل همیشه بجای اینکه باعث دلگرمی اون بشه باعث خوشحالی مرد های چش چرون توی خیابون شده حسابی عصبانی شد.
به فکر راه انداختن یه دعوای حسابی بود که صدای پیامک گوشی اومد. دختری که چند روز پیش باهاش آشنا شده بود پیام داده بود و نوشته بود: سلام عزیزم کجایی؟ خسته نباشی. خبر منو نمی گیری؟ دلم برات تنگ شده...
لبخند رضایت بخشی به چهره مرد خونه اومد و بیخیال تمام اتفاقات و همسرش شد و مشغول اس ام اس بازی با دوست دختر محبوب دلش شد و محبت هدیه داد و محبت هدیه گرفت...
پ,ن: متأسفانه دلیل بیشتر طلاق ها و مشاجره های زوج های جوان عدم توجه به نیاز های روحی همدیگر هست و تنها چند جمله محبت آمیز از شخص دیگه ای می تونه زمینه ساز خیلی از جدایی ها باشه.
زمان های قدیم توی یکی از محله ها چند تا بچه شر و شور بودن که با تیر کمون سنگی می زدن لامپ های محله رو می شکستند و هر بار شهرداری میومد و لامپ های جدید می گذاشت.
اما بعد مدتی شهرداری دیگه لامپ نگذاشت و محله تاریک تاریک شد. مردم جمع شدن و کلی نامه نوشتن و خواهش و التماس کردن تا شهرداری دوباره براشون لامپ بگذاره. شهرداری هم فقط یک دونه لامپ برای اون محله گذاشت و گفت اگه ازین لامپ خوب محافظت کردین بقیه لامپ ها رو هم میگذاریم.
چندین هزار سال قبل مردم یه جایی به اسم کوفه برای امام زمانشون که روشنگر راه زندگیشون بود نامه نوشتن و از امام حسین (ع) خواستن به اون شهر بیان تا اون ها از فیض حضور حضرت بهره مند بشن.
امام حسین (ع) برای اینکه ببینه واقعاً دعوت اون ها درست هست یا خیر و از اوضاع کوفه با خبر بشن، مسلم بن عقیل رو به عنوان نماینده به شهر کوفه فرستادن. ابتدا مردم زیادی با مسلم بیعت کردند اما وقتی پای مادیات و دنیا باز شد همشون عقب کشیدن و مسلم رو تنها گذاشتند.
حالا بعد هزار چندسال که مردم توی تاریکی بودن، کلی پیش درگاه خدا گریه و التماس و دعا کردن تا خدا یه چراغ هدایتشون و امام زمانشون براشون بفرسته.اما بجای امام زمان یه چراغ مثل مسلم فرستادن به اسم سید علی خامنه ای. گفتن ببینین اگه از این چراغ محافظت کردین و قدر دونستین که امام زمان رو می فرستیم اما اگه بخواین مثل مردم کوفه پشت مسلم رو خالی کنین از امام زمان خبری نیست.
حالا یه عده فریب ابن زیاد و گوساله سامری اون رو خوردن و بخاطر منافع مادی خودشون نامه جام زهر می نویسن یا میان توخیابون شعار میدن و فتنه درست می کنن تا به نوعی پشت این مسلم روهم خالی کنن. آهای باتو هستم توکه ادعای امام زمانی بودنت میشه، چقدر میتونی قدر مسلم امام زمانت رو بدونی؟
پ,ن : حالا فهمیدین چرا ظهور اینقدر طول کشیده؟ پس با مسلم بیعت محکمی ببندیم...
چند وقت پیش کتاب داستان ازدواج چهارده معصوم (ع) از سیدهادی میراشرفی رو می خوندم که بخش مربوط به ازدواج امام حسین (ع) با خانم رباب و عشق بازی های زیبای این بزرگواران نظر من رو به خودش جلب کرد. اوج عشق رباب به امام حسین (ع) آنقدر زیاد بود که هیچوقت این عشق و دوستداشتن و علاقه رو از امام محروم نمی کردند اما هیچوقت نتوانستند در مقابل عشق و علاقه ای که امام حسین (ع) به ایشان داشتند عشقی بالاتر بیارند.
امامی که از سوی بعضی ها به خشونت و ستیزه جویی متهم میشود در نهایت لطافت برای همسر و دخترش چنین شعری می سراید و ازاین بابت افتخار میکند:
لَعَمْرُک اِنِّنی لَاُحِبُّ دارا تَحُلُّ بها سکینةُ و الربابُ اُحبِّهما وَ اَبْدُلُ جُلَّ حالی وَ لَیْسَ لِلاَئمی فیها عِتابُ «به جان تو سوگند! من خانه ای را دوست دارم که سکینه و رباب در آن باشند. آنها را دوست دارم و تمامی دارایی ام را به پای آنها میریزم و هیچ کس نباید در این باره مرا ملامت کند.»
شدت علاقه رباب به امام حسین (ع) تا حدی بود که بعد از واقعه عاشورا این بانوی بزرگوار از فرط غصه و گریه، بیش از یک سال زنده نماند.
متأسفانه معضلی که این روزها زوج های ایرانی را تحت تأثیر خود قرار داده امتناع از عشق ورزیدن به همدیگه هست. به عنوان نمونه چند روز پیش تو دانشگاه یکی از خانم های همکلاسی دوران کاردانی رو دیدم و با هم احوال پرسی کردیم. به واسطه آشنایی که با همسر ایشون داشتم خبر شوهرشون رو گرفتم. اما شروع کرد به گلایه از وضع زندگی با شوهرش. می گفت حتی محبت هم از من دریغ می کنه. حتی میخوام برم خونه مادرم میگه حق نداری پاتو اونجا بزاری و ....
به اون خانم گفتم اجازه هست تو زندگیتون دخالت کنم و مشکل رو حل کنم؟ گفت با اخلاقی از شوهرم میشناسم بعید میدونم شدنی باشه. گفتم شما کاری که من میگم انجام بدین. همین الآن یک پیامک به ایشون بزنید و بگین سلام عزیزم خسته نباشی شوهر خوبم. اگه اجازه میدی امروز یه سر به مادرم بزنم.
همکلاسی سابقم ناراحت شد و گفت : من به اون همچین حرفی بزنم؟ عمراً. گفتم دیدی عیب از شماست. شما که محبت رو از همسرت دریغ می کنی توقع داری بهت محبت کنه و باهات کنار بیاد؟ شما این پیامک رو بفرست تا متوجه بشی منظورم چی هست. ایشون پیامک رو فرستاد. چند لحظه بعد شوهرش جواب پیامکش رو داد.
متن پیامک شوهرش : سلام عزیزم. ممنون خانم خوبم. اجازه منم دست شماست اما بزار از سر کار برگشتم خودم می برمت.
بهش گفتم یعنی یه محبت کوچیک اینقدر سخت بود؟ لبخند زد و گفت حق باشما بود.
پ,ن1 : خانم ها و آقایون یادتون نره اگه شما به همسرتون محبت نکنین، هستند کسایی که جای شما محبت کنن. از من گفتن بود.
پ,ن2 : یکی نیست بگه آخه توکه ازدواج نکردی چرا به دیگرون مشاوره میدی. والا
اين وبلاگ تحت حمايت هيچ ارگان و نهادي نمي باشد و در جهت مقابله با تهاجم فرهنگي توسط افسران جوان جنگ نرم در استان مرکزی طراحي شده است
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه هرگونه کپی برداری بدون ذكر منبع ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد و شرعا حرام می باشد .
معبر سایبری ساوه از جمعی وبلاگ های ارزشی استان مرکزی