بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
باز هم بعد مدتی برگشتیم.
امیدواریم که انشاالله از این به بعد بتونیم بیشتر در عرصه جنگ نرم خدمت کنیم.
در ضمن انتشار مطالب این سایت بدونه ذکر منبع جایز نیست و حرام است.
دوستان اگر مایل به تبادل لینک و لوگو بودند اطلاع دهند.
یاعلی
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
بنگر به زمین که چگونه از روزگار سرد و تاریک دل به روشنی می سپرد و درختان تبسمشان را با نقش شکوفه ها به بهار هدیه می کنند و این همان وعده پروردگار دانا و حکیم است.
و تو ای مولا ای یاور و سرور ما ای صاحب این زمان و هر زمان تو نیز بر ما رحمی کن و دل و جان خسته ی ما را از زمستان سرد و تاریک و طولانی گناه به بهاری روشن و زیبا ختم کن.
مولای عشق بتاب بر پیکره ی این سرزمین کهن و کام تشنه ی زمانه را با آمدنت سیراب از عشق و پاکی کن و جوانه های امید را برویان و ما را رها کن از این انتظار طولانی.
آقاجان نمی دانم تبرک بنامم یا نه که امسال نوروز را با نام مادرت آغاز خواهیم کرد و خدا را شکر که تمام روز های مان فاطمیست چراکه سالی که نکوست از بهارش پیداست.
ای کاش بیایی و حرکت دوار زمین بر مدار تو تنظیم و بهارمان با آمدن تو آغاز شود و اولین سین سفره های مان سلامتی تو باشد و عیدی ما لبخند تو به تمام منتظران و همین مارا بس...
پ,ن1 : سلام به همه همراهان و خوبان معبر. امیدوارم سال خوبی رو پشت سر گذاشته باشید. برای من که سالی پر از تجربه و خوبی بود و تنها آمدن مولا را کم داشت. امیدوارم و دلم روشن است که در سال جدید حتما خبر های تازه ای از آمدنش هست. اگر در سالی که گذشت از من بدی دیدین حق همتون بوده و اگه خوبی دیدین اشتباه شده (شوخی) امیدوارم همتون این حقیر رو حلال کنید اگر بد حرف زدم یا بد عمل کردم. هدیه امسال همه ما به امام زمان ترک یک گناه برای تعجیل در فرج مولا...
پ,ن2 : در خصوص نامگذاری امسال توسط ناخدای انقلاب هم طبق پیش بینی این حقیر احتمال میره برگرفته از اتحاد اسلامی و انسجام ملی باشه و البته این فقط یک احتمال هست و منم مثل همه منتظر نامگذاری سال 94 هستم.
شاه و رهبر هر دو دارای جایگاه خاصی در بین مردم هستند. هر دو دارای قدرت هستند. اما یکی با زور و پول و ثروت صاحب قدرت می شود ولی دیگری با مهربانی و ساده زیستی و با جای گرفتن در دل مردم کشورش صاحب قدرت می شود.
در تصویر، شاه مظلومی که همانند خیلی از مردم کشورش زندگی ساده و بدور از تجملات دارد را مشاهده می نمایید که از هول و دلسوزی برای رسیدگی به امور رعیت یادش می رود کفش هایش را بر روی قالی مندرس مرد روستایی که روی آن نماز می خواند بیاورد.
و مرد و فرزند رعیت را می ببینید که از شدت خوشحالی بهت زده نشده اند که هیچ حتی در آغوش شاه جای گرفته اند و شاه دست نوازشی بر سر آنان می کشد. آری این است سلطنت شاهی که دل دل مردمانش جای دارد.
و در همان تصویر, رهبری که در کمال قدرت و اختیار عکس مردم کشورش زندگی پر زرق و برقی دارد را مشاهده می نمایید که گویی مردم از وی هراس دارند تا جایی که حتی اعضای خانواده رعیت نزدیک وی نمی شوند و در کمال بهت زدگی به وی نگاه می کنند که او در اینجا چه می خواهد؟؟؟
سید احمد خمینی(ره): در اینجا بر خود واجب می دانم که این را شهادت بدهم که زندگی داخلی حضرت آیت الله خامنه ای بسیار ساده است نه از باب این که رهبر عزیز انقلابمان به این حرف ها نیاز داشته باشند ، بلکه وظیفه خود می دانم تا این مهم را به مردم انقلابی ایران بگویم. من از داخل منزل ایشان مطلعم ، در منزل ایشان بیش از یک نوع غذا بر سر سفره ندارند ، خانواده ایشان روی موکت زندگی می کنن ، روزی منزل ایشان رفتم یک فرش مندرس آنجا بود که از زبری آن به موکت پناه بردم.
پ,ن: و اینگونه است که در 26 دی سال 57 رعیت شاهی که هرگز آنان را نشناخت را از کشور بیرون کردن و دو رهبری که در دل هایشان حکومت می کرد را به نوبت در قلب خود جای دادند...
سلام آقا جان. تمام احساسم را در کاسه ای پر از اشک برایت آورده ام. بنگر اینجا دلی روشن می شود به نور آسمانی که هر روز اذن دخول خورشیدش را از شمس الشموس خراسان می طلبد...
هوای تو هوای تازه ای نیست آقاجان، ما عمریست هوایی توایم و تو برایمان از همه آشناتری. آشناتر از آنکه بغض هایمان را در کنار درب طلایت می شکنیم و های های ...
و تو مرا به میهمانی نگاه های عاشقانه شکسته در میان آینه های آستانت می خوانی و من کفش ها را در سرزمین مقدس تو بر دست می گیرم و دلم را راهی نگاهت می کنم رضا جان...
و چه زلال بود اشک های جوانی پر از گناه و پدری دل شکسته و شانه هایی که می لرزید در کنار حق حق پیرمردی که از کودکی بغض دیدن حرمت را در صندوقچه دلش پنهان کرده بود...
بگذار برگردیم اول سطر... سلام آقاجان. باز منم. همان که از غربت زمانه خسته و از دنیا بریده است. همان که عمریست راه گمشده اش را در حرم تو پیدا می کند. همانکه دیوار های آستانت او را ازروی اشک هایش می شناسند. اینبار دل شکسته ام چند؟
پ,ن : برای دریافت ترانه زیبای بغض با صدای مهدی احمدوند به ادامه مطلب مراجعه نمایید.
چه فرقیمی کند در روضه شهادت باشی یا در میان خانواده ات؟
وقتی کودکی منتـظر محبــت توست.
امــا فرق می کند در جایی باشی که خواست اهل بیت است
و موجب خوشنودی خانواده ات...
متنفر هستم از افرادی که مدام می خواهند دین و آیین های مذهبی مارا در مقابل سنت های باستانی ایران قرار بدهند و دانسته یا ندانسته کاری کنند تا مردم از دین و مذهب ما زده بشن.
یلدا از لحاظ دینی نیز مورد تایید قرآن و اهل بیت است چراکه یکی از اهداف بزرگ این شب صله رحم است که ثواب بسیاری از آن یاد شده است تاجایی که رسول خدا(ص) فرمودند:
«به حاضر و غایب امتم و به کسانی که در پشت مردان و رحم زنان هستند (آنهایی که هنوز به دنیا نیامده اند) تا روز قیامت سفارش می کنم که صله رحم را به جا آورند، اگر چه راهشان به سوی هم دیگر یک سال فاصله داشته باشد؛ زیرا صله رحم از دین است.» اصول کافی، ج۲، ص۱۵۱.
اما حالا که یلدای امسال مواجه شده با شب شام غریبان رسول اکرم (ص) و امام حسن (ع) میتونیم کاری کنیم که ثواب بیشتری از این شب ببریم و موجب خوشنودی اهل بیت هم بشیم. مثل رفتن به شیرخوارگاه ها و سرکشی از یتیمان. حتی اگر نمیتونیم اونجا حضور داشته باشیم به نیابت از خانواده هزینه ای که میخواد صرف خرید بعضی از اجناس سفره شب یلدا بشه رو هدیه کنیم به این اماکن.
یادمان باشد چهره دین را با بعضی از برخورد های افراطی تخریب نکنیم...
یه وقتایی زندگی به آدم فشار میاره. نه خود زندگی بیشتر افرادی که تو این زندگی هستند. مخصوصاً اگر آدمی باشی که کل زندگیت رو برا یه هدفی تو یک راهی دویده باشی و تا تونستی باشند آدمای توی اون راه جلوی پاهاتسنگ انداختهباشند و ازپشتخنجرزده باشند.
این اتفاق برا منم افتاد. کل جوونیم رو توی بسیج و سپاه جاهای فرهنگی گذروندم به امیدی که برای این انقلاب کاری کرده باشم تا فردا روز قیامت چشمم تو چشم شهیدی افتاد خجل نباشم. اما تو همین راه تا تونستند خنجر زدند. تا تونستند سنگ جلوی پا انداختن. نه غریبه ها نه. بیشتر همون هایی که تو همین راه بودند که البته فقط جسمشون تو این راه بود و روحشون تو صفا و سیتی.
اینقدر که بهم فشار اومده بود و خیانت دیده بودم و ریای بقیه رو دیده بودم از همه بیزار شده بودم. گفتم دیگه بسه تا همینجاش هم زیادی اومدم. شمارو بخیر و مارو به سلامت. از دفتر امام جمعه و بسیج و سپاه و ... همه جا خودمو کشیدم کنار و گفتم من دیگه هیچی برام مهم نیست.
روز اول، روز دوم، روز سوم رسید و شب در عالم خواب دیدم یه نفر با کلاه، عینک و لباس نظامی شهید چمران داره نگاهم میکنه. خوب که دقت کردم دیدم آقا مصطفی داره نگاهم می کنه. نگاهش پر بود از توقع و ناراحتی. تا اومدم حرفی بزنم روش رو برگردوند و رفت. هرچی دویدم دورتر می شد. هی داد زدم آقا مصطفی، آقا مصطفی... اما اون رفت. خسته شدم و وایسادم. دیدم یه رزمنده بسیجی داره بهم میخنده. رفتم جلو باهم کلی حرف زدیم که یادم نیست چی گفتیم. اما حرف آخرش یادمه که گفت : فلانی بخاطر ما برگرد.
تا این رو گفت صدای الله اکبر به گوشم خورد. یدفه از خواب پریدم دیدم اذون صبح شده و صدای مؤذن میاد. مو به تنم سیخ شده بود. تازه فهمیده بودم چه اشتباهیی کرده بودم. تازه فهمیده بودم چمران ها از همه چیزشون گذشتند تا ما ها از این راه نگذریم اما حالا بخاطر چندتا آدم ریاکار دارم از همه جا خودم رو عقب می کشم.
و چند وقت بعد معبر سایبری فندرسک شروع به فعالیت کرد. آقا مصطفی بازهم بیا و مارا از این منجلاب ریا و غرور و خیانت بیرون کش. اینجا گاهی زمین دلتنگ چمران ها می شود. مدتی است در های شهادت را بسته اند. اینجا فرشته گان لیاقت شهادت را احتکار کرده اند. روزگار گرانی انسانیت است. نمیدانیم امروز در همان راهی هستیم که فردا خواهیم بود یا فردا در راهی هستیم که امروز نخواهیم بود. فقط بگویم انسان بودن سخت است باور کن. هدف را گم کرده ایم و به گمانمان دین هدف نهایی ماست. غافلیم از اینکه دین فقط راهیست برای رسیدن به معبود. معبودی که برای دور زدن عقایدمان آنرا پشت دین پنهان می کنیم. آری اینجا دوران گرانیست. بیا و خریدار ما بی دلان باش...
تقدیم به روح پرفتوح شهید دکتر مصطفی چمران صلوات...
پ,ن : خیلی وقت ها از خودم بدم میاد. وقتی کارهای که انجام میدم رو خوب نگاه می کنم می بینم چقدر با چیزهایی که شهدا می خوان فاصله دارم. اصلا فکر نمی کردم یه روز یه شهید بیاد بخواب من نالایق. این نشون میده شهدا به ماها نظر لطف دارن اما کارهامون اینقدر زشت و بد هست که گاهی اونها مجبور میشن برا برگردوندن ما بیان به خواب ما. اما بازم بر نمی گردیم. خودمو میگم نه شما من فقط ادای برگشته هارو در میارم وگرنه حال و روزما این نبود. جسم من برگشته و باطنم در گمراهیست...
قبول دارم بی وفاییم مولا جان. بی وفاییم که بیشتر از تو به فکر یارانه آخر ماهمان هستیم. بی وفاییم که کودکی مان گل می کند و به دنبال زرق و برق های مغازه های چشم چرانی دست تو را رها می کنیم و ... گم می شویم.
گم می شویم و می مانیم. می مانیم و نمی آییم. نمی آییم و تو برای آمدمان دعا می کنی. می بینی آقاجان گم شدن خودمان راهم گردن تو می اندازیم؟ قبول کن بی وفاییم. بی وفاییم که تو را سال ها در میانه زمان رها کرده ایم و چشم در آینه خیال دوخته ایم که شاید تو بیایی. خنده دار نیست؟ برای آمدنت هم شاید و اگر و اما می کنیم.
اصلاً شما چرا بیایی؟ نمیدانم چرا برای آمدنت دعا می کنیم. عیب اینجاست که باید برای آمدن خودمان دعا کنیم. اگر عیب از ما نبود اینقدر ندبه هایمان بوی نم نمیداد. حقیقتش را بخواهی دل خوش کرده ایم به چهل عهدی که باتو بسته ایم. باتو چهل عهد بسته ایم و عهد باتو ماندن را خوب می شکنیم.
آقاجان باور کن کوچه پس کوچه های قلبم را که جستجو کنی نشانی خودت را نخواهی یافت. پر شده ایم از آدرس اشتباهی خیابان ریا و کوچه تظاهر. گاهی هم می خوریم به بن بست گناه. اگر خیابان سالمی هم هست بی شک پر است از چاله و چوله. دیروز حوالی خیابان خیال تو تابلو زده بودند کارگر ها مشغول کارند و راه رسیدن به تو را اشتباهاتمان خراب کرده بود.
رفتگر قلبم می گفت انگار فصل خزان زود رسیده است. برگ های سبز امیدت را دیروز در کنار جوی آب گذر زمان جارو کردم. ولی اگر چشمه اشکت جاری شود شاید تن خشکیده رگ های حیاتت جان دوباره ای بگیرد و درخت امیدت جوانه بزند.
بگذریم آقا جان، خودمانیم صدای قدم های انتظارت کمرنگ شده است. خبری در راه است؟ نسیم دیروز می گفت بوی پیراهن یوسف را از چمنزار اطراف کنعان استشمام کرده است.
میدانم که خودت هستی. میدانم که با دیدنت قلب های ما می شکفد. می دانم که با دیدنت آسمان تیره پلک هایمان نمایان خواهد شد. می دانم طوفان اندوهمان فروخواهد نشست. می دانم می آیی و یاس ها دوباره از دل کوچه های تنگ جوانه می زنند. می دانم می آیی و حس تنهایی تمام لحظه های بی توبودن را پر خواهی کرد.
پس رخ بنما که جهان تشنه ی دیدار توست. مدت ها روزه دار ندیدنت هستیم و فالگوش ایستاده ایم که ببینیم صدایی از کنار کعبه دل خواهد آمد؟ به هر حال اینجا زمان به وقت تو تنظیم شده است. دارد زمان بیدارکردنمان دیر می شود...
من منتظر لحظه بی دروغ سلام هستم...
پ,ن : میلاد حضرت مهدی (عج) رو خدمت تمام جهانیان تبریک می گم. اوضاع جهان خود گواهی دهنده رسیدن آخرالزمان هست. حوادث سوریه و عراق، سبک پوشش، کشتار در جهان و ... همه و همه می گویند این جاده بوی آمدن کسی را خبر می دهد.
می خواستم از جوونیم گلایه کنم. جوونی که نمیدونم بر باد رفت یا باد بر اون رفت. وقتی بر می گردم می بینم یه زمانی یه جایی یه عده جوون برا اینکه ما ها امروز باشیم و جوانی کنیم جوونیشون رو دادن و رفتن و خودشون رو فدا کردن به خودم حق میدم از جوانیم گلایه کنم.
روز جوان رو باید به مادری تبریک گفت که هنوزم که هنوزه در حسرت برگشتن چندتا تیکه استخون جوونش هست، تا که شب جمعه بره سرخاکش یه دل سیر اشک بریزه.
روز جوان رو باید به مادری تبریک گفت که هنوزم که هنوزه در حسرت گرفتن عروسی براجوونی هست که در راه خدا داد و ازون جوون فقط چندتا تیکه استخون براش آوردن.
روز جوان رو باید به پدری تبریک گفت که عصای دست پیریش رو برا خم نکردن غرور من و شما داد ولی براش فقط یه پلاک آوردن و گفتن یادگاری جوونت.
روز جوان رو باید به همسری تبریک گفت که هنوز چشمش به دره تا شوهرش که در جوانی رفت تا کسی دست درازی به ناموس مردم نکنه یه روزی برگرده اما حتی یه استخونش هم کسی پیدا نکرده.
روز جوان رو باید به جوانی تبریک گفت که بخاطر غیرتش، ساپورت تنگ غواصی رو به تن کرد و به دل اروند خروشان زد و دیگه بر نگشت تا من و تو یادمون بمونه غیرت یعنی چی.
روز جوان رو باید به جوانی تبریک گفت که از دانشگاه علم انتقالی گرفت و رفت به دانشگاه عشق تا که فارغ التحصیل بهشت شد مدرکشهادت بهش دادند.
روز جوان رو باید به جوانی تبریک گفت که عاشق ورزش و فوتبال بود اما برا اینکه ما امروز به تفریح و ورزشمون برسیم پاهاش رو توی میدون مین جا گذاشت.
روز جوان رو باید به جوانی تبریک گفت که در اثر ترکش های خمپاره دوتا چشماش رو از دست داد تا امروز چشم دشمن به ناموس ما نیفته.
روز جوان رو باید به جوانی تبریک گفت که ماسکش رو وقتی شیمیایی زدن در آورد و داد به رفیقش تا رسم جوانمردی رو زنده نگه داره تا که امروز ما جوانمردانه رفتار کنیم و دست هم رو بگیریم.
روز جوان رو باید به جوونایی تبریک گفت که پشت ولی زمانشون رو خالی نکردن و تا آخرین قطره و آخرین نفس ایستادگی کردن تا ما امروز پشتیبان ولی فقیه زمانمون باشیم درست مثل حضرت علی اکبر(ع).
پ,ن : میلاد حضرت علی اکبر (ع) و روز جوان رو تبریک می گم. بیایم به حق حضرت علی اکبر (ع) جوون خوبی برا امام زمانمون باشیم.
خدا کند که جوانان زحقّ جدا نشوند
به صحبت بد و بدخواه مبتلا نشوند
سر عقيده خود پاى فشارند چو کوه
بسان کاه زهر باد جابجا نشوند
ميلاد سرو بوستان ايستادگي، زيباترين گل باغ حسين (ع)! جوان رعنا و رشيد حسين (ع) يادگار علي (ع) گلستاني از زيباترين گل هاي فداکاري! و دريايي از آبيِ عطوفت، حضرت علي اکبر و روز جوان مبارک باد.
اين وبلاگ تحت حمايت هيچ ارگان و نهادي نمي باشد و در جهت مقابله با تهاجم فرهنگي توسط افسران جوان جنگ نرم در استان مرکزی طراحي شده است
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه هرگونه کپی برداری بدون ذكر منبع ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد و شرعا حرام می باشد .
معبر سایبری ساوه از جمعی وبلاگ های ارزشی استان مرکزی