نوشته شده توسط : خادم سایبری

 

 

داشت رو زمین با انگشت چیزی می نوشت

رفتن جلو دیدن چندین متر صدها بار نوشته

حسیـــن......حسیـــن....حســـین......

طوریکه انگشتش زخم شده !

ازش پرسیدن:حاجی چکار میکنی ؟؟ 

گفت: 

چون میسر نیست من را کام او ....... عشق بازی میکنم با نام او ......


(خاطره ای از شهید پازوکی)





:: بازديد از اين مطلب : 858
|
امتياز مطلب : 0
|
تعداد امتيازدهندگان : 0
|
مجموع امتياز : 0
تاريخ انتشار : پنج شنبه 11 مهر 1392 | نظرات ()
مطالب مرتبط با اين پست
ليست
مي توانيد ديدگاه خود را بنويسيد


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:


نوروز تان فاطمی

اشکان دو چشمان ترم چون دریاست/ امسال تمام روزیم از زهراست(س)/ از بوی تنور فاطمه(س) فهمیدم/ سالی که نکوست از بهارش پیداست/ سال نو مبارک/
اين وبلاگ تحت حمايت هيچ ارگان و نهادي نمي باشد و در جهت مقابله با تهاجم فرهنگي توسط افسران جوان جنگ نرم در استان مرکزی طراحي شده است طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه هرگونه کپی برداری بدون ذكر منبع ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد و شرعا حرام می باشد . معبر سایبری ساوه از جمعی وبلاگ های ارزشی استان مرکزی